۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

the flavor of green tea over rice

اگر درفت نبود. ..به راستی اگر درفت جی میلم نبود،دنیا عجب هیولایی را آسمانم می کرد...


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شیدا احمدی

بستگی داره به تو


ساعت حدود یازده شب است و در سالن شماره دو پردیس ملت منتظرنشسته ام فیلم هفت ماهگی شروع شود ،همین نیم ساعت پیش از اتاق بیرون اومدم و در حالیکه همه خانواده از دو ساعت قبل منتظر پخش این قسمت برنامه نود بودند زنگ زدم آژانس و حالا نشسته ام روی صندلی که پیاده تا خانه مان ،ربع ساعت فاصله داشت .فرار کردم . آن فاصله دو سه ساعته تا خواب دوشنبه شب را فرار کردم. امشب سختم بود امشب را فیلم می بینم حالا مگر چه می شود؟

اسم حامد بهداد ،مهرداد است. لبخند میزنم.جای شیطانی اش کنار دستم خالی است . باران کوثری حامله ای هم دارد که بی دلیل و با دلیل اشکش سرازیر است. راضی ام. خودم را لم می دهم به اطوار های بهداد . دارد یادم می رود...
صحنه بعدی به روال چنین فیلم هایی مطب دکتر است. صدای قلب بچه و و کلوز آپ صورت مادر و جای خالی پدری که به هر دلیلی نیست..طولی نمی کشد تا خشک شدن..تن صدایش روی نبض جنین، بی مقدمه خش می اندازد و در کسری از ثانیه صندلی ام را به برق وصل می کند.هنوز پشتش به دوربین است اما مگر چقدر مایه می خواهم برای شناختنش؟با این حال انگار کارگردان می خواهد مطمئن شوم .بهناز جعفری رنگ پریده و مضطرب را رو به رویش می نشاند و پرسشگرش می کند و او هم مثل همیشه اطو کشیده و شق و رق جواب همه سوال ها را می دهد.چرا هر کس جلوی او می نشیند رنگ پریده است؟اصلا چرا این زن هیچ عصب حسی به صورت ندارد.
شب_ داخلی _خانه مهرداد و رعنا : زن حامله، تنها و نگران است و من می دانم می رود تا شماره شوهر را که نه، دکتر را بگیرد.خیلی خوب می شناسمش.عادت دارد در دسترس مریض هایش به شب و نصف شب هم باشد.مثل او، رعنای فیلم را هم آرام می کند و باز مثل او احتمالا رعنا هم در دل گفته است حالا مگر چه می شود؟لبخند می زند و تلفن را قطع می کند.
مهرداد داستان مرد خوبی است اما تلخ شده و بی حوصله می رنجاند. دلم جمع می شود وقتی داد میزند" نمی تونستی می گفتی یه مادر اجاره ای می آوردیم؟بس که ناز نازی هستی" می خواهم بگویم واقعا درد دارد اما نمی گویم همانطور که شش ماه پیش نگفتم .رنج او بیشتر می شد.نمیمردم که.شوهر هم خسته شده ..سکوت می کنم مگر چه می شود؟
باز صدای نحس تلفن دم صبح و خواب و بیداری  گرگ و میش...مهرداد باید بیمارستان برود می خواهم آدرس بدهم این بخش را من خوب می شناسم اجازه عمل می خواهند . فتوکپی شناسنامه و عقدنامه و ..همه را از حفظم اما در فیلم نشان نمی دهند .باید به هفت ماهگی رسید تا روز تولد و مرگ یکی نشود...دوباره پرت میشوم .نکند به هفت ماهگی برسیم؟ خانوم کنار دستم می پرسد شما هم همراه هستین برای زایمان؟ با خجالت و یک دنیا گناه به لب هایم می گویم نه سقط جنین.لبخند زن وا می رود .
زن می میرد و بچه زنده می ماند.فیلم تمام شده و روی تیتراژ می رود.صبر می کنم. نام مشاور پزشکی  را می خوانم و آخرین نفر بلند می شوم .سنگین از تماشای تاوان زنده ماندن عزیز کرده ام،گناهکار و راضی می ایستم.
"خدا کند قدر تو را بداند.خدا کند قدر تو را بداند"...رفیق است می دانم از حسن نیت می گوید.. با او و خودم از ته قلبم زمزمه می کنم.ندانست هم ندانست ...حالا مگر چه می شود؟:)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شیدا احمدی